عاشقانه ها

LOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOVE

دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم !
هر روز از تعدادشان کــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهـــــــم دیدن تو بود !!!H

نوشته شده در جمعه 6 تير 1393برچسب:,ساعت 23:54 توسط LOVELY| |

در زندگی 
یک روز هایی میشود
که دوست داری بزنی به بیابان
بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان
با دنیا که هیچ
با خودت هم قهر می کنی
منتظری ...
منتظر ِ " اوی ِ " زند ِگیت
منتظری ببینی حواسش
اصلا به قهر کردنت هست !؟

روز هایی می شود در زندِگیت
دوست داری بهانه گیــــــر شوی
تو لوس شوی و " اوی ِ" زند گیت بگوید :
اجازه هست ؟
اجازه هست روی ِ ماه ِ شما را ببوسم ؟
اجازه هست من به دور ِ شما بگردم
اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم

روزی هم می شود
طـــرز نگاهـــــت
لحنِ حرفهایــــت 
نـوع رفتــــــــارت 
ســـــــــرد می شــــــود
نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه !
همه ی همه اش بهانه ســـت
می خواهی چــــــــیز هایی بفهمی ...
بفــــهمی
اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست !؟؟

و امان از آن زمانی که
نفهمند 
نفهمند 
نفهمند ... 
به یکباره
به هم می ریــــزی
از هم می پـــاشی
ســـــرد می شوی ...

نوشته شده در جمعه 6 تير 1393برچسب:,ساعت 21:55 توسط LOVELY| |

تیر آخرم خودت زدی عزیزم ... نابودم کردی بااون حرفت...

درسته ک همه چی تموم شد ولی لااقل دلم خوشه ک

همه تلاشمو کردم واسه ب دست آوردنت ...

دیگه ن ازدوستات خبرتومیگیرمو ن ازخودت خوش باش چون

دیگ مزاحمت نمیشم قرار ما هون خوابای هرشبم :

رفتی هنوزم با منه این حس پوشالی

من رد پاهاتو توی این قاب میزارم

هرشب همین ساعت قرارهردومون باشه

من این قرارم با تو رو تو خواب میزارم 

(از خودم )

دیگه هیچی و هیشکی واسم مهم نیس ... 

دیه زندگی نمیکنم فقط نفس میکشم...

بای عشقم ... شاید واس همیشه...

من از خیلی چیزا گذشتم برات
کنار تو هرچیزی اومد سرم
به جایی رسیدم که حس می کنم
کنار خودم خیلی راحت ترم

(هانی ملک زاده)

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت 14:23 توسط LOVELY| |

وقتی ک اون دستامو میگیره
حس میکنم دستت تو دستامه
اسمش رو گاهی اشتباه میگم
اسمت هنوزم روی لبهامه...

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت 14:8 توسط LOVELY| |

بچه ها خوشحال میشم ک ب صفحه ام سر بزنید ♥

 

https://www.facebook.com/pages/%D8%AA%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7/274617736040167?ref=hl

 

نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت 18:5 توسط LOVELY| |

ســالــها بــعــد

من در کنار یک مرد زندگی میکنم ،


مردی که اسمش تو شناسنامم ثبت شده

و همسر من محسوب میشه،


مردی که شاید من زنِ رویاهاش باشم اما ،


اون هیچ وقت مرد رویاهای من نمیشه چون ،


رویایی ترین کسی که میخواستم تو بودی ...


جسمم کنار اون میخوابه اما ،


افکارم در کنار تو .

 



ســـالهـــا بعــد

بی هوا وقتی یادت میوفتم ،


... فقط به این فکر میکنم که خوشبختی یا نه!؟ ....


شاید اسم تورو گداشتم روی پسرم ،

 


سالها بعد ،


من زنیم که از عذاب وجدان داره میمیره ،


زنی که به تو فکر میکنه اما ، کنار یک مرد دیگست ،


زنی که به دوست داشتن های مرد دیگه پاسخ میده اما ،


نه از ته دل ...

 

 


ســالـــهــا بـــعــد

وقتی همه خوابن ،


میرم تو آشپزخونه و یه سیگار روشن میکنم ،


تو اون نور کم سوی چراغ خواب به تو فکر میکنم ...


از سیگارم کام های عمیق میگیرم ،


و به این فکر میکنم که زندگیم چجوری میشد اگه تو همسرم بودی ؟


در حالی که دارم تو فکرت غرق میشم ،

سیگارم رو به اتمامه ، و من ،

با عذاب و با دلی پر از غم ،  


باید برم کنار مردی بخوابم که همیشه ارزو میکنم تو جای اون بودی ...

 

 

سالها بعد این موقع ،


تو کنار کسی هستی که دوستش داری اما ،


من کنار كسیم که ،


فقط باهاش هم خونم ...

 



ســالــهــا بعــد



زنیم با موهای سفید و چهره ای خسته ...


زنی که خیلی ها میشناسنش اما ،


اون با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست... ♥

نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت 17:51 توسط LOVELY| |


Power By: LoxBlog.Com